Friday, December 7, 2012


تاب نیاوردم نگاه مادرش را...
تسلیت گفتم... به بغض، به درد...
با نگاهی شکسته، خشک از اشک، تکیده از گریستن...
گفت...
تسلیت چرا... تبریک بگویید...
انگار که مثیم جان گرفته باشد...
در نگاه مادرش...
تاب نیاوردم کلام مادرش را...
بغض در گلوی‌ام شکست...

No comments: