یعنی چشم باز کنی و ببینی یک عیدی، یک نوروزی از سرِ سال همین سالها، تعطیلات تمام که شد، از صبحِ اولین روزِ معمولی تا پایان همیشهی این زندگی که قرار باشد به جبر روزگار مثلا در این شهر گذران عمر کنیم، خیابانها همیشه همین خلوت، آسمان همیشه همین آبی، هوا همیشه همین بیدود، دماوند همیشه همین معلوم...
خلاصه یکجورهایی محترمانه، جمعیت شهر کم شده باشد، مثل عید...
و لطفا دانههای دل همین مردم کم شده، پیداااا، خیلی پیداااااااااا
No comments:
Post a Comment